loading...
hadi بازدید : 877 1391/08/19 زمان : 18:43 نظرات (0)

داستان (دسترنج مادر قالی باف)

به کارهای خانه میرسم ، تا مادرم آخرین رجهای قالی را که یک سال پیش شروع کرده بود گره بزند تا دوباره بوی نان تنوری فضای خانه را پرکند و من بی واهمه از مقابل بقال محل رد شوم و سرم را بلند نگه دارم که تا ساعتی دیگر پول کیسه ی آرد سال قبل را پرداخت خواهم کرد…از آنجا به نزد دوره گردی می روم که هر روز با وانت قراضه اش بساط پهن میکند و آن روسری صورتی رنگی را که خواهر کوچکم دوست داشت ورانداز میکنم و از فروشنده می خواهم آنرا بپیچد و نگه دارد . که بی درنگ با پول برخواهم گشت.

بر تپه می نشینم منتظر ، دور دست را نظاره می کنم ، دلال قالی از دور نمایان می شود و من در تب و تاب اینکه چقدر چانه خواهم زد تا دسترنج یک سال مادرم به مفت تاراج نشود..

شب به خانه می آیم، صدای سرفه ی مادر امانش را بریده و من روی آن را ندارم که بگویم دیگر عطاری محل به نسیه دارو نمیدهد و نه آردی برای نان پختن خریدم و نه آذوقه ای ، و باید هنوز خواهرم روسری پاره ی پارسال را سر کند که پول قالی را درست در همان جیب گذاشتم که سوراخ است…


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مرجع دانلود نرم افزار,بازی,آموزش نرم افزار (بیا تو سافت Bia2Soft.ir),دانلود آهنگ,دانلود موزیک ویدیو,دانلود آلبوم رایگان,بیا2سافت
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 1611
  • کل نظرات : 53
  • افراد آنلاین : 29
  • تعداد اعضا : 1161
  • آی پی امروز : 307
  • آی پی دیروز : 318
  • بازدید امروز : 3,015
  • باردید دیروز : 2,095
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 13
  • بازدید هفته : 24,610
  • بازدید ماه : 78,658
  • بازدید سال : 542,775
  • بازدید کلی : 4,773,575
  • کدهای اختصاصی