نامه ای به فرزندم
تعداد بازديد : 567
فرزند عزیزم:
آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی،
اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم ویا نتوانستم لباسهایم را بپوشم
اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است
صبور باش و درکم کن
یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت را عوض کنم
برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم...
وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن
وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم،با تمسخر به من ننگر
وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه ام یاری نمیکند،فرصت بده و عصبانی نشو
وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند،دستانت را به من بده...همانگونه که تو اولین قدمهایت را کنار من برمیداشتی....
زمانی که میگویم دیگر نمیخواهم زنده بمانم و میخواهم بمیرم،عصبانی نشو..روزی خود میفهمی
از اینکه در کنارت و مزاحم تو هستم،خسته و عصبانی نشو
یاریم کن همانگونه که من یاریت کردم
کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو این راه را به پایان برسانم
نویسنده : hadi
موضوع:
تاریخ انتشار : 21 / 08 / 1391 ساعت: 13:49
برچسب ها : 3 داستان جالب و آموزنده , dastane jadid dastane jaleb , داستان آموزنده جدید , داستان بسیار زیبا , داستان جالب , داستان جدید , داستان های آموزنده آبان 91 , داستان های آموزنده , جدید داستان های آموزنده و بسیار زیبا , داستان های آموزنده و جالب , داستان های بسیار زیبا , داستان های جالب و جدید آبان ماه , داستان های کوتاه آبان ماه 91 , داستان های کوتاه , جدید داستان های کوتاه و آموزنده , جدید داستان کوتاه آموزنده داستان کوتاه جالب , داستان کوتاه جدید , داستان کوتاه و آموزنده , جدید داستانک , آبان ماه داستانک , جالب داستانک جدید , داستانک زیبا ,